هفتادو پنجمين ياد واره شهادت ميرزافيض محمد کاتب در تورونتو
هفتادو پنجمين ياد واره شهادت ميرزافيض محمد کاتب
مورخ نامدار و شخصيت برجسته ملی افغانستان قرن بيستم
محمد ابراهيم ارغوان
جای نهایت خوشی ومسرت است که برای نخستین باز هزاران فرسنگ دور از وطن مألوف و دلبند ما افغانستان هفتاد و پنجمین یادوارة شهادت میرزا فیض محمدهزاره متخلص به کاتب مورخ نامدار و شخصیت برجستة ملی افغانستان در قرن بیستم را در غربت کده بریتانیا به همت فرزندان برومند و صاحب اندیشه هموطنان شریف افغان مان برگزارنماییم.
دریکی دو جلسه مقدماتی که از طرف انجمن فرهنگ و هنر افغانستان در بریتانیا که بدین مناسبت دایر شده بود، سعی وکوشش ما بر این بود که حداقل چند نفر خاور شناس و صاحب نظران برجسته از محافل علمی و تاریخی کشور های مختلف که آشنایی نزدیک با تاریخ و شیوه ها ی تاریخ نویسی در افغانستان را دارند در زمینه عصر کاتب و اهمیت نوشته ها و تحقیقات تاریخی این پژوهشگر ژرف اندیش و تیزبین تاریخ افغانستان اظهار نظر نمایند و اندیشه، تفکر وشیوه تاریخ نگاری کاتب و شخصیت علمی وفرهنگی نامبرده را در تاریخ معاصر افغانستان مورد بحث ومداقه قرار دهند، که بدبختانه بنابر ضیقی وقت، فقدان استطاعت مالی، جو پراگندگی حاکم در جامعه برون مرزی افغان ها باعث گردید تا به صورت مطلوب نتوانیم جلسه را از غنای علمی و پژوهش های بیشتر فرهنگی بهره مند سازیم.
بنابراین، بایسته و شایسته به نظر می رسد تا دید گاه هایی از بینش چند مورخ هموطن و شخصیت های علمی و فرهنگی خاورشناسان غیر افغانی را که عاشق و شیفته تاریخ افغانستان می باشند بیاوریم و با کوتاه سخنی در زمینه زندگانی پر بار این بزرگمرد تاریخ افغانستان نوشته حاضر را به پایان رسانیم.
روانشاد سیدعلی رضوی، دکتور در رشته ادبیات مقالتی که بدین مناسبت(١) دریکی از نشریات برون مرزی افغان ها در ایران انتشار داده است، می نویسد:«به نظر مورخ مشهور، عبدالحی حبیبی، میرزا فیض محمد کاتب نویسنده فاضل و ادیب و روشنفکر و از جمله مشروطه خواهان اول بود. او که حقیقتاً نویسنده پرکار و مورخ عالمی بود آثار بسیار به قلم آورده است. اما سراج التواریخ که از کارهای ایام پختگی و تجربه های زندگانی او است، نخستین کتاب ضبط و قایع دولتی افغانستان شمرده میشود و برای مورخان دیگری که آثار خود را مطابق به موازین جدید تاریخ نویسی می نویسند بهترین منبع معلومات به شمار می آیند.»(جنبش مشروطیت در افغانستان، چاپ ١٣٧٦ش، ص٧٣ ازع. حبیبی)
یکی دیگر ازمورخین نامدارکشور ما، مرحوم میرمحمد صدیق فرهنگ نوشته است(٢) که« مورخ، محقق و دانشمند فیض محمد هزاره مولف سراج التواریخ نه تنها معلومات جامع و کاملی را در مورد دوره سلطنت سدوزایی و محمد زایی برای بار اول در یک تالیف نفیس جمع آوری نموده بلکه سعی ورزیده است تادر زیر پرده عبارات تعارفی که گریز ازآن درشرایط آن عصر خارج از امکان بود یک سلسله حقایق را در مورد نواقص اداره و بیدادگری زمامداران به گونة مستند و مفصل ثبت تاریخ کند.» ( افغانستان در پنج قرن اخیر، قسمت دوم،ص٤٨٥)
پوهاند میرحسین شاه، پروفیسوررشته تاریخ دانشکده ادبیات دانشکاه کابل طی مقاله مبسوطی که به مناسبت چاپ جدید سراج التواریخ نگاشته است می نویسد:« تالیفات میرزا فیض محمد به چندین جلد میرسد و همه به جای خودش از منابع پر ارج تاریخ و فرهنگ وطن ماست، اما اثر جاودانی و بسیار مهم، سراج التواریخ از حیث دقت در تالیف می تواند یکی از آثار و کتب بی نظیر در سه قرن اخیر افغانستان به حساب آید. این کتاب معتبر از وقت تالیف و نشر تا حال مرجع محققان و پژوهشگران تاریخ در داخل و خارج کشور ما بوده است.» ( جریده امید، شماره ٨٠)(٣)
مجلدات سراج التواریخ را پنج جلد گفته اند، مجلدات اول تا سوم که به چاپ رسیده و در دسترس است، اما راجع به مجلدات دیگر، از جمله آنچه نوشته اند نقل روایت پروفیسور حبیبی بیشتر قابل قبول می باشد:« جلد چهارم قراریکه حسین بهروز در سنه ١٣٦١ش در مسکو به من گفت، کاتب تاریخ خود را تاسال هشتم عصر امانی (١٣٠٦ش) نوشت. شش سال اخیر عبدالرحمن خان، تمام دوره حبیب الله خان در یک جلد، در حدود سه هزار صفحه به خط میرزا محمد قاسم کابلی به فرمایش فیض محمد خان وزیر معارف و هدایت هاشم شایق افندی رئیس دارالتالیف نوشته شده و در کتاب خانه معارف موجود بود که احوال قتل امیرحبیب الله راهم داشت ولی اکنون موجود نیست. و نیز جلد پنجم به خط خود کاتب و مشتمل بر احوال هشت سال وسه ماه سلطنت امان الله خان نزد عبدالغفور غرقه دیده شده بود که سرنوشت این دو جلد اخیرمعلوم نیست.» (٤)
کاتب نوشتن تاریخ افغانستان را با« تحفته الحبیب» آغاز کرد، اما امیرکه فرموده بود« سرگذشت شاهان افغان را کتابی مرتب سازد»، از آن کتاب چندان خوشش نیامد و دستور تالیف کتاب دیگری را صادر فرمود که حاصل آن همین سراج التواریخ شد. به گفتهء محقق شهیر، مرحوم علی حسین نایل« سراج التواریخ، بالخاصه جلد سوم علاوه بر کتب تاریخی موجود عهد به روایت اسناد ومدارک دست اول مانند فرامین، مکاتیب، دفاتر متنوع ادارات و مقررا ت دولتی، عرایض واحکام، گزارش های کارداران از ولایات و راپور وظیفه داران استخبارات، یادداشت های رجال معتبر وقت و اسناد گوناگون دیگر که در دارالانشأ در دسترس مولف قرار داشت و خاطرات شخصی امیر ومحفوظات افراد معمر و برجستهء عصر و مسموعات و مشاهدات خود مولف ... به تحریرآورده شده، موثق ترین و متیقن ترین اثر مربوط به روزگار مورد بحث به حساب آورده می شود و از لحاظ اهمیت تاریخی هیچ اثری در جامعیت به پایه آن نمی رسد و ارزش تاریخی آن را دارا نمی باشد»(٥)
پوهاند شاه علی اکبرشهرستانی، یکی دیگر از دانش پژوهان کشور ما نوشتهء بسیار سودمندی را تحت عنوان « اسلوب سراج التواریخ» به رشته تحریر کشیده است. پروفیسور شهرستانی می نویسد:«... سراج التواریخ نیز از همان دسته تاریخ هایی است( تاریخ های که در آن لفظ ومعنی هر دو رعایت شده است) که دران مطالب با شیوه بسیار ماهرانه به لبا س عبارات مقنع و ادبی آورده شده است، مقنع بدین معنی که مولف خواسته است تا تاریخ را یک اثر ادبی آکنده از نثر فنی ومنشیانه بسازد و اما به طرزی که معنی و مطلب را قربانی کلام نکند بلکه نویسنده قدرت طبع و احاطه ذهن خود را بر فنون ادب و کلام دانستن وقایع چنانکه در خور است نشان داده است.»(٦)
به علاوه دانشمندان و مورخین هموطن ما، دانشمندان و کارشناسان مسایل تاریخ افغانستان در اروپا و امریکا نیز سراج التواریخ را مورد توجه قرار داده به طور مثال استاد دیپارتمنت زبان ها و فرهنگ های شرقی در دانشگاه نیویارک، آقای دکتور«مکچزنی» از سال١٩٨٣ بدینسو مشغول ترجمه و شرح تعلیق سراج التواریخ می باشد ومرحوم حسین نایل که تحقیقات گسترده در زمینه نوشته کرده و کتب به جا مانده از میرزا فیض محمد کاتب دارد همین مطلب را در یکی از نوشته های مفصلش تایید نموده است.
«تیمورخانوف» مولف کتاب هزاره ها(٧) که از روسیه می باشد از سراج التواریخ استفاده نموده و در اهمیت آن مطالب گسترده دارد، در مقدمه اثر خود گفته است که مورخ روسی« سیمونوف» مجلدات اول و دوم سراج التواریخ را مورد شرح و تفسیر قرار داده است. « رومیدین » افغانستان شناس دیگر روسی نیز ازکار «سمیونوف» یاد کرده که این اثر را تاریخ رسمی افغانستان دانسته است وهم عقیده دارد که طبع و نشر این اثر به حیث یک مرحله مهم در تاریخ کتاب و کتاب نویسی در افغانستان به شمار می آید.
«پروفیسورمریم هارونووا» که در سیمینار بین المللی یکصدو سی امین سالزاد کاتب درسال ١٣٦٦شمسی، مطابق ١٩٨٨میلادی در کابل شرکت ورزیده بود ضمن نوشته جامعی که در محفل قرائت نمود آقای پوهنمل غلام حضرت نبی پور بطور خلاصه صحبت کوتاه شان را از متن روسی اینگونه ترجمه نمود:« در اتحاد شوروی محافل آگاه و خبره عقیده دارد که میرزافیض محمد کاتب هزاره شخصیت برجسته در بسیاری مسایل بود، او مصحح، معلم و قبل ازهمه مورخ برجسته به شمار می آید، آثار منحصر به فرد و نایاب از خامه او تراوش نموده که عبارت اند از سراج التواریخ، تحفته الحبیب، تاریخ حکمای متقدمین، کتاب تذکرالانقلاب و غیره... سرنوشت فیض محمد هزاره حالت عجیبی به خود داشت و به همین لحاظ تمام آثار او تا امروز به جا نمانده و همه آنها نه تنها بر افغانان، بلکه بر خوانندگان خارجی نیز نامعلوم اند. آثار فیض محمد کاب هزاره توجه دانشمندان کشور های زیادی راکه به بررسی تاریخ افغانستا مصروف اند جلب نموده و می نماید. آثار متذکره از جمله منابع با ارزش تاریخ به حساب می آیند. در زمان کنونی هیچ دانشمندی که موضوع تحقیق خویش را یکی از جهات تاریخی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی وفرهنگ افغانستان انتخاب نموده باشد نمی تواند اثر خود را بدون مطالعه و کاربرد آثار فیض محمد کاتب اثر جدی محسوب نماید.» (٨)
پروفیسور مریم هارونووا در جای دیگربیانیه اش گفت:« می خواهم تذکری از صحبت های افغانستان شناس مشهور شوروی پروفیسوررسیز را پیرامون سفر او در افغانستان درسال١٩١٩ بدهم که در ترکیب هیئت روسیه شوروی سابق به عمل آورده بود. درمیان کسانی که پروفیسور ریسنر در آن زمان با آن ها ملاقات داشت یکی هم فیض محمد کاتب هزاره بود. پروفیسورریسنر پیرامون دانش عالی، آشنایی بازبان های متعدد، تاریخ، ادبیات، فلسفه، نجوم و عقل تحلیلی فیض محمد هزاره و برعلاوه آن در مورد تواضع و شکسته نفسی او صحبت ها داشت.» (٩) پروفیسور ریسنر در باره خصوصیات و اوصاف فیض محمد کاتب هزاره نظر به برداشت وخاطرات شخصی شان چیز هایی نوشته بودند:« حضور فیض محمد در محافل دربار حتمی بود. او ظاهر نا منظم داشت و دارای چشمان خورد بود. ابروان اندوهگین و افتاده بر چهره اش سنگینی می کرد. فیض محمد در میان افراد پایین رتبه دربار خاموش ترین و کم گپ ترین آنان بود. در چهره اش و در رفتارش نشانه های نبود که او را از دیگران برجسته تر سازد. لیکن او همه چیز را زود درک می کرد و تمام اتفاقات، رویداد ها و کارهای امیر را در حافظه نگه می داشت. او صاحب قریحه عجیب بود، می کوشید در جایی حضور یابد که چیزهای مهم وگپ های تازه وجود داشته باشد. با دقت تمام به همه چیز گوش می داد... دانش زیاد، گوشه گیری در زندگی، اندوخته ها و خاطرات سفر های بیشمار او را به یک شخص مرموز وشگفت انگیزی مبدل نموده بود.»(١٠)
علی حسین نایل در یکی از نوشته هایش سخنان« لودویک آدمک» افغانستان شناس اروپایی را می آورد « فیض محمد را می توان نویسندهء برجستهء فصل های از تاریخ افغانستان دانست» کاملا به جا است« فیض کاتب واریث بلا استحقاق ابوالفضل بیهقی و میرخواند است که فصل های اساسی ازتاریخ وطن مارا نوشته اند. به سخن دیگرفیض محمد کاتب، بیهقی سدهء پیشین، شاگرد راستین و ادامه دهنده راه ابوالفضل است . بدین سان که ابوالفضل بیهقی دانش و آزادگی وفضیلت را بندهء درهم و دینار نساخت ودرآن یلدای قرون وسطایی جوهر حقیقت را گاهی با آشکارا نویسی وصراحت، و گاهی به نیروی ایهام و ابهام و طنز و کنایت در رگهای واژه واژه تاریخ آل ناصر جاری ساخت، فیض محمد کاتب نیز بخردانه مسیر بیهقی را پیمود و با ان که امیر صفحه بر صفحه از نوشته های او را می خواند، توانست با بهره گیری از قریحه توانا... دربیان حقیقت هم از صراحت وهم از کنایت ره توشه تهیه کند و نگذارد که حقیقت در آستانه قدرت مسخ و مثله شود.» به گفتهء پوهاند دکتور جلال الدین صدیقی « سراج التواریخ در واقع ـ ام التواریخ دو قرن اخیرافغانستان است و هیچ دانشمند و پژو هشگر افغانی و خارجی را سراغ نداریم که به تاریخ این دو قرن پرداخته باشد و ازکاتب و تاریخ او بهره نیاندوخته باشد.»(۱۰ )
« فیض محمد هزاره که هزاران صفحه از سرگذشت وطن ومردم خود رادرصفحات تاریخ ثبت نموده راجع به تاریخ زندگی وسرگذشت شخص خودش در هیچ یک از نوشته هایش مطلب کافی و وافی دیده نمیشود.»
پدر فیض محمد، سعید محمد محمدخواجه بود و در قره باغ غزنی می زیست، شرایط نا مساعد زندگی در قره باغ، سعید محمد را مجبوربه ترک آنجا و اقامت در« ناور» نمود که منطقه کووهستانی ومصئون تری بود. این هجرت به سال١٩٢٧ هجری واقع شد. فیض محمد درسال١٢٧٨در قریه زرد سنگ قره باغ به دنیا آمدهبود و در آن هنگام در سنین ١٨ و ١٩بود. او تعلیمات ابتدایی را در زادگاهش فرا گرفت و در سال١٢٩٧ که پدرش به ناور مهاجرشد، راه قندهار را پیش گرفت و درآنجا به فرا گرفتن علم اهتمام ئرزید. سپس عازم لاهور شدو مدت دو سال(١٣٠٤ـ١٣٠٥ ) را در آن جا به آموزش زبان و علم سپری کرد و نوشته هایش میتوان بدین نتیجه رسید که علاوه بر اتمامحد متداول علوم شرعیه، در اکمال زبان و ادبیات عرب، تاریخ و نجوم و ریاضی نیز توجه نمود و به زان های انگلیسی و اردو نیز آشنایی یافت و در سال١٣٠٥ کابت ازلاهور به کابل مراجعت کرد و در مدت پنج سال در حوزه های درسی این شهربه آموختن و ارتقای دانش خود تلاش نمود. کاتب از میان اساتید خود تنها ازملا محمد سرور اسحق زایی با احترام یاد می کند که تحریر اقلیدوس و خلاصته الحساب و شرح چخمنی را نزد او آموخته است.
محمد سرور اسحق زایی که در دفتر خاص نائب السلطنه کار می کرد مرد بافضیلتی بود و در سفر نصرالله به انگلستان نیز باوی همراهی داشت. همین شخص بود که با درک شایستگی کاتب موجبات معرفی و شمول او را در دفتر خاص حبیب الله خان فراهم گردانید. بدین ترتیب قسمتی از تحصیلات در قره باغ ، قندهار ولاهور به پایان آمد و قسمت دیگر آن در کابل به اتمام رسید. به گزارش محمد ابراهیم عطایی، کاتب در مدرسه شاهی که شخصیت های علمی نزدیک به آن در آن تدریس می کرد نیز درس خوانده است. مجموعا دوره های تحصیل او بیشتر ازبیست سال را دربر می گیرد.
کاتب در دارالانشأ سلطنتی به قول خود ش از ١٣١٠هجری تا هنگام مرگ حبیب الله خان درسال١٣٣٧هجری، یعنی مدت ٢٨ سال پیوسته با او کار کرد و آثار متعددی تالیف نمود. پس از مرگ حبیب الله، کاتب به عضویت دارالتالیف و نظارت خارجیه در آمد و در تنظیم و تصحیح کتاب های درسی سهم گرفت و هم به حیث معلم در مکتب حبیبیه تدرس می کرد. و به سال١٢٩٩ امان الله خان او را مورد نوازش قرار داد وبه ادامه نوشتن سراج التواریخ و وقایع عصر امانیه و فقرات شرعیه موظف گردانید و علاوه بر آن در وظایف متعددی دیگر از اعتبار او استفاده به عمل آمد. در ١٣٠٧ شمسی کاتب از طرف حبیب الله کلکانی برای حصول بیعت از مناطق هزاره نشین با هیئتی از افراد سر شناس، از جمله نورالدین خن و آغا میر خان و خلیفه غلام حسن به بهسود اعزام گردید ولی با عدم موفقیت عودت نمود. حبیب الله کلکانی درعدم بیعت مردمان هزاره کاتب را محرک و موثر پنداشت و مورد توبیخ و سرزنش قرارداد بطوریکه از این توبیخ و سرزنش جان سالم بدر نبرد و در زیر برقابرق شلاق و تازیانه های دژخیم جان سپرد. آری وفات او به تاریخ١٦شعبان١٣٤٩ هجری در کابل اتفاق افتاده و مدفن او در بالاجوی چنداول قرار دارد.
٢٤ اگست ٢۰۰٤میلادی ـ لندن
پاورقی ها و توضیحات:
(١) آقای سید مخدوم رهین د ر نوشته تحت عنوان« امان الانشا» که در فصلنامه سراج نشریه مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان شماره های مسلسل۱٧و١٨ بهار و تابستان ۱٣٧٨ش انتشار یافته است می نویسد که « دو مقاله از دو دانشمند جناب میر حسین شاه و جناب دکتورعلی رضوی در باره آثار و احوال مورخ، نویسنده و دانشمند سرشناس افغانستان مرحوم ملا فیض محمد کاتب هزاره که در دو شماره هفته نامه ... امید به نشر رسید، اطلاعات مفیدی در باب زندگی و آثارشخصیت علمی وادبی و سیاسی افغانستان عرضه داشت. و مطلبی که از قول عبدالحی حبیبی در این نوشته آمده است آقای رضوی نیز در نبشته شان از آن ذکری به عمل اورده اند.
(٢) افغانستان در پنج قرن اخیر، جلد اول، قسمت دوم،ص٤٨٥، چ تهران.
(٣) سراج التواریخ و تجدید چاپ آن، امید شماره ٨۰ از پوهاند میرحسین شاه
(٤) پروفیسور ع. حبیبی، جنبش مشروطیت، ص٧٢.
(٥) علی حسین نایل، پژوهشی درباره سراج التواریخ و ملا فیض محمد کاتب، فصلنامه سراج، شماره۱٦و۱٧، نشریه مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان ۱٣٧٨ش.
(٦) یاد نامه کاتب به اهتمام علی حسین نایل، چ کابل.
(٧) مقدمه تیمورخانف بر کتاب تاریخ هزاره ها،ص٢، چ کویته پاکستان.
(٨) کاتب، گاهنامه فرهنگی، اجتماعی وادبی، سال اول شماره ششم، جنوری٢۰۰۱ مقاله پروفیسور مریم هارونووا، تر جمه نبی پور.
(٩) مقاله پروفیسور مریم هارونووا، تر جمه نبی پور، همانجا.
(۱۰) صنعت چاپ در افغانستان، ترجمه اسدالله ندیم، مجله سباوون، شماره٧و٨(۱٣٦٩ش)
کاتب مورخ بزرگ و نامداریست که آثار و نوشتار او مرز پارسی را درنوردیده و کتابهای او جایگاه والا و پر احترامی در محافل علمی تمدن های مختلف بازنموده است. کاتب ابرمرد معظم و خداوندگار کتابهای نفیس و نثر فاخریست که پس از بیهقی هیچ مادری در این "گنبد دوار" فرزند نویسای چو او بر زمین ننهاده است. وشگفت آنکه آنهمه فصاحت و صراحت در باب ستم و طغیان ستمگران خونریز عصر او در سایه شمشیرهای خون آلود به نگارش آمده و قلمبند گردیده است. کاتب حق بزرگی بر اسلاف سوختگانِ که سرهایشان کله منار شد و کاتب به روایت و کتابت آن "روزگار دوزخی" پرداخت، دارد. گشایش این سایت سپاسگزاری کوچک و ناقابلیست در پیشگاه بزرگمردی که او را "بیهقی روزگارش خوانده اند."