آشنايي با شخصيت هاي كلان افغانستان:

 فيض محمد كاتب "هزاره" سياست مدار خبير و مورخ شهير


دكتور شمس الحق آريانفر

 فرزانة نستوه، تاريخ نگار شهير و سياست گر باتدبير، فيض محمد كاتب هزاره را به ياد مي آوريم. مردي از تبار ستم كشان و اندوه بدستان تاريخ كه با قلم و قدم خويش، نام خود را بر فراز گاهنامه‌ي اين خاك، حك كرد.
مورخي كه "تاريخ آفرين تاريخ نويسان"(1) اش خوانده اند، و "بيهقي ثاني"(2) لقبش داده اند.
دانشي مردي كه پنج هزار صفحه(3) در تاريخ و فرهنگ و سياست افغانستان نگاشت. موادي كه مأخذ پژوهشگران است و نه تنها محققان داخلي كه نويسندة امان التواريخ از مصر به استناد نبشته هاي او اثر خود را مي آفريند و كاتب را "عالم مدقق فرزانه(4) خطاب مي نمايد.

دانشمندي كه موضوع سراج التواريخ "اش كه ام التواريخ"(5) خوانده اند، كارنامة شاهانست و محتوايش بيان نامه رنج و اندوه مظلومان. سياستگر خبيري كه استبداد و استعمار را به نفرين گرفت و يگانگي دين و سياست و كاربرد آموزه هاي ديني را در امر حكومت داري تأكيد كرد. آزاده يي كه با مشروط خواهان اول، روانة زندان ها شد و درراستاي بيان اندوه و آمال مردم، مصيبت ديده و بارها مضروب گرديد.(6)
آري درين جستار از ملا فيض محمد كاتب هزاره مي گوييم و زيستنامه و كاركردهاي سياسي و علمي او را به تبيين مي نشينيم.
فيض محمد كاتب هزاره، پسر سعيدمحمداست كه در قرية زردسنگ قره باغ ولايت غزني زندگي داشت. پدركلان فيض محمد خداداد فرزند الله داد از دستة قمبر شاخة شاهوي طايفه محمد خواجه هزاره است كه در ولسوالي ناهور غزني زندگي مي كرد.
محمدسعيد نسبت اختلافات محلي، ناهور را ترك كرد و در قريه رمودشنگ قره باغ كه تحت تصرف ملكيت گلستان خان بود، مسكون شد. درآنجا وكيل مردم محمد خواجه تعيين گرديد. با دختر يكي از هم تبارانش ازدواج كرد كه ثمرة آن ازدواج فيض محمد و شيرمحمد بود. درين زمان ميان چهار دسته هزاره قره باغ، اقوام فيض محمد خان (فيضوخو) و اقوام خروتي مناقشه يي رخ مي دهد و فيض محمد درين جنگ شركت مي نمايد.
يكي از روزها فيض محمد، گندم خود را براي آرد نمودن به آسياب مي برد. درهمين زمان غله جات پسر گلستان خان به آسياب مي رسد. گندم فيض محمد را عقب مي زنند و نوبت را به پسر خان مي دهند. فيض محمد با اين رويداد احساس حقارت مي كند و با اجازة پدر، به قرية گردن بخارا ناهور غزني، بالاي زمين هاي اجدادي خود مي رود. خانه مي سازد و سال بعد فاميل پدر را هم آنجا انتقال مي دهد.
فيض محمدكاتب هزاره در سال 1335 خورشيدي، در قره باغ غزني تولد يافت. در كابل با دختر ميرزاخان باباخان بيات چنداولي ازدواج نمود. و روز چهارشنبه 16 رمضان 1349 قمري برابر با 15 دلو 1309 خورشيدي برابر با 4 فبروري 1931 پدرود حيات گفت و در بالاي جوي چنداول كابل به خاك سپرده شد.

كاتب و آموزش:
كاتب آموزش را بعد از نوجواني آغاز كرد. بعد اين كه در جنگ طوايف هزاره با اقوام خروتي شركت كرد، و پس از آنكه از قره باغ دوباره به ناهور غزني انتقال نمود، احساس آرامش كرد و به فكر ادامة تحصيل و رشد آموزش هاي ابتدايي خود شد. براي آموزش در شهرها و كشور هاي مختلف سفر كرد، و با اندوخته هاي فراوان برگشت.
تحصيل در قندهار:
در آن روزگار علماي قندهار و آوازة تدريس علوم ديني در آن سامان، همگاني بود. فيض محمد به ولايت قندهار رفت. نزد ملامحمد سرور اسحق زي عالم دين و شخصيت سياسي آن خطه به شاگردي نشست.
تحصيل در لاهور:
بعد از مدتي، براي كسب آموزش بيشتر روانة لاهور شد و به آموزش ادامه داد.
تحصيل در ايران:
بعد از لاهور، به ايران رفت و در حوزة علمية قم مصروف تحصيل گرديد.
تحصيل در عراق:
آخرين مرجع تحصيل فيض محمد، حوزة علمية نجف اشرف در عراق بود. با ختم تحصيل در عراق، به كشور برگشت، كار و وظايف رسمي، تدريس و نگارش و تاليف را آغاز كرد.
استاد كاظم آهنگ، نخستين سفر تحصيلي كاتب را به "شرن" مركز ولايت پكتيا مي داند. و در قندهار از دو استاد ديكر كاتب به نام هاي ملا محمدعلي و ملا علي جان، در كنار محمد سرور اسحق زي، ياد مي كند.(7)
فيض محمد كاتب درين سفرهاي علمي دركنار آموزش علوم به زبان هاي اردو، عربي و انگليسي نيز مهارت يافت. همچنان كه مورخ و استاد ادب بود، خط بسيار خوش داشت و به قول استاد حبيبي "داراي ذوق شعري نيز" بود.(8)
فرامين واحكام دربار و كتاب ها را خطاطي مي كرد. اما قدرت بزرگ او در تاريخ نگاري است كه او را "بيقهي ثاني" لقب داده اند.
"ملا فيض محمد كاتب، اين بيهقي شدة پسين، شاگر راستين و ادامه دهندة ابوالفضل بيهقي است. بدان سان كه ابوالفضل بيهقي، دانش، آزادگي و فضيلت را بندة درهم و دينار نساخت و جوهر حقيقت را گاهي به آشكار را نويسي و صراحت گرايي و گاهي به نيروي ابهام و الهام، طنز و كنايات در رگهاي تاريخ بزرگ آل ناصر جاري ساخت. فيض كاتب، نيز آگاهانه مسير بيهقي بزرگ را پيمود... توانست با بهره گيري از قريحة تواناي... هدف اساسي خويش را كه همانا ثبت واقعيت هاي تاريخي است، استادانه برآورده سازد(9).
كاتب، كتاب هاي درسي براي معارف نيز نوشت. سراج التواريخ او را ام التواريخ، خوانده اند كه مورد استفاده مورخان داخلي و خارجي بوده است.
حاجي ميرزرا عبدالمحمد السلطان اصفهاني مدير مسؤول جريدة "چهره نما" مصر، كتاب بزرگي را به نام امان التواريخ، نوشت كه به قول خودش در سال 1340 قمري به افغانستان آمده و مستقيماً از كاتب استفاده برده است. او خود مي نويسد: "اين بود ذكر قبايل و اقوام مختلفة افغانستان كه با اهتمام يگانه عالم مدقق فرزانه، ملافيض محمد خان صاحب "سراخ التواريخ" بدست نگارنده اين سطور حاجي ميرزا عبدالمحمد خان اصفهاني ايراني ملقب به مؤدب السلطان صاحب جريدة "چهره نما" رسيد ونگارش يافت.(10)

وظايف رسمي:
وظايف رسمي فيض محمد كاتب، با پايان دورة تحصيل و آموزش آن گره مي خورد. زماني كه فيض محمد عراق و حوزة علمية نجف را ترك نمود، از طريق پاكستان وارد جلال آباد گرديد. علي بابا شاهو برادر زادة كاتب هزاره، در پيامي كه عنواني سيمينار علمي پژوهشي پيرامون شخصيت و آثار كاتب كه از سوي وزارت اطلاعات و فرهنگ 9/ اصد 1384 ارسال داشته، چگونگي راه يابي كاتب را به دربار چنين مشخص ساخته است.
وقتي كاتب به جلال آباد رسيد، اين مصادف بود با زماني كه سردار نصرالله خان برادر امير حبيب الله با ختم سفر زمستاني خود، جلال آباد را به قصد كابل ترك مي كرد. فيض محمد دريافت كه استاد سابق او، مولوي محمد سرور اسحق زي، به حيث مشاور همراه سردار نصرالله خان است.
فيض محمد  كاتب خود را به استادش محمد سرور رسانيد. با توجه او، همراه با آن كاروان به كابل آمد. درين ضمن با سردار نصرالله خان معرفي گرديد ودر دربار امير به كار گماشته شد.
كاتب براي نخستين كاتب حضور در دارلانشا مقرر گرديد. او همچنان خوش نويسي دربار و حضور شاه را نيز انجام مي داد.(11)
در كنار اين وظايف، كاتب مدتي به حيث عضو دارالتاليف ايفاي وظيفه كرد و همچنان بحيث معلم در مكتب اماني به تدريس پرداخت.
اما پوهاند كاظم آهنگ پيوستن كاتب هزاره را به دربار در عهد امير عبدالرحمن خان مي داند. "كاتب حين عودت از سفرهاي علمي خويش از لاهور و پشاور به جلال آباد، با يكي از هم ديره هاي خود به نام جعفرعلي خان پسر بازعلي خان جاغوري كه داخل دربار وظيفه پيش خدمتي داشت، آشنا گرديد.
جعفرعلي خان، راه ملا فيض محمد كاتب را به دربار عبدالرحمن خان بازكرد... وقتي امير روز 23 ماه اپريل 1888 به كابل بازگشت، ملافيض محمد هم باوي همراه بود.
امير عبدالرحمن كاتب را به پسر و وليعهد خود حبيب الله سپرد.... شهزاده حبيب الله وظيفه كتابت دفتر و دربار خود را به كاتب گذاشت. سالانه 200 روپيه براي وي معاش مقرر نمود. پنج سال بعد معاش اش به 350 روپيه ازدياد يافت و با همين معاش مدت 12 سال ملازمت كرد.(12)
همچنان كاتب باشهزاده حبيب الله در سفرهاي زمستاني به جلال آباد مي رفت كه درآنجا به دستور حبيب الله 230 فرمان اورنگ زيب را نسخه برداري نمود كه بعدها از آن در نگارش تاريخ خود نيز استفاده كرد.
همچنان زماني كه سردار نصرالله پسر امير عبدالرحمن به دعوت انگليس به بريتانيا رفت. نامه هاي براي امير مي فرستاد. كاتب آن نامه ها را نسخه برداري مي كرد كه در ديوارهاي مساجد و سرك ها، آويخته مي شد تا مردم بخوانند.(13) اين روايت دقيق تر است چه كاتب بعد از ختم تحصيل كه بلا فاصله به دربار پيوست يقيناً بيشتر از 30 يا 23 سال نداشت. 12 سال كار در عهد امير عبدالرحمن، 18 سال عمر حبيب الله و 10 سال زمان امان الله، 40 سال را در برمي گيردكه با ختم تحصيل 23 سالگي، جمعاً 72 سال عمر او را تكميل مي نمايد.
به اساس يك مكتوب خطي كه اكنون در آرشيف ملي است: كاتب، مدتي به كتابت هيأتي مقرر گرديد كه در آن مولوي عبدالواسع قندهاري و بدري بيك، قوانين مملكت را طبق موازين شرعي مي ساخت.(14)
بالآخره امير حبيب الله كلكاني، براي بيعت گرفتن مردم هزاره با همراهي هيأتي به دايزنگي رفت. اين سفر ناموفق بود. حبيب الله بركاتب مظنون شد كه هزاره ها را به مقاومت دعوت كرده است. كاتب مورد لت و كوب قرار گرفت در اثر آن مريض شد و وفات نمود.(15)

كاتب و سياست:
فيض محمد كاتب، هم در عرصة سياسي كشور، عملاً فعال بود وهم در زمينه هاي تاريخ و فرهنگ و بيداري اجتماعي، خردمندانه و با تدبير سياست مي كرد. در سخن ديگر آن گونه كه آثارش نشان مي دهد، حتي يك روزهم، براي آسايش خودش، دور از درد و رنج مردم بسر نبرد.
كتاب "زمامداري و سياست كشور داري" را نوشت تا مردم را آگهي بخشد كه سعادت در خرد و حكومت قانوني است. "تذكره الانقلاب" را نوشت و چهرة زمامداران وقت را به تصوير آورد، "فيض از فيوضات" را تاليف كرد  و ناكارايي و جنايات" حكام دولت را به نمايش گذاشت. مقالاتي در بارة علم و سياست و زن نوشت. و بالآخره در "تحفة الحبيب" و "سراج التواريخ" دردهاي مردم را با صراحت و كفايت ثبت كرد.
غلام محمد غبار مي نويسد: "از ميان مردم برخاسته بود و بازگوينده رنج ها و آلام مردم ستمديده افغانستان بود.(16)
در سراج التواريخ، شايد ظلم امير عبدالرحمن را برعليه هزاره ها و همه اهالي كشور و مبارزان ضد استعمار در نظر دارد كه مي نويسد: "اميري كه عمري به سرقت و قطع الطريق به سر برده و راه خون ريختن صدها نفر را سپرده، مال و ناموس هزاران كس را ضايع و تلف  و برباد كرده باشد او را بايست به مضمون آية كريمه و حكم في القصاص حيوه يا اولي الالباب، در عوض خون چندين بي گناه كه خودش بار بار و به تكرار اقرار به قتل آنها كرده به قصاص رسانند و مباد كه به امارت نصب گردد.(17) و در كتاب فيضي از فيوضات به صراحت مي نويسد: "امير عبدالرحمن خان نيز پابند عهد و پيمان نبوده، هرچه كه سياستش اقتضا مي نمود، اجرا مي فرمود.(18)
در كارنامة سياسي كاتب به قول پوهاند عبدالرسول رهين اين را نيز نوشته اند كه: امان الله خان به فتواي او نظام بردگي را در افغانستان لغو كرد. چنانچه در امر لغو نظام بردگي در افغانستان، در حدود 720 نفر از اسراي مظلوم مردم هزاره از بردگي نجات يافتند.(19)
كاتب عضو جنبش مشروطه خواهان اول بود و طبق اصول آن ها، معتقد به آموزه هاي ديني در امر حكومت داري بود.
در كتاب "زمامداري و سياست" اين اصل را بيان داشته است: وقتي مشروطه خواهان مورد خشم امير حبيب الله قرار گرفتند، كاتب نيز مورد غضب واقع شد و به زندان افتاد. استاد عبدالحي حبيبي مي نويسد: از جمله مشروطه خواهان اول بود، در شيرپور محبوس گرديد. اما به سبب اين كه امير از زمان شهزادگي او را مي شناخت و در نگارش سراج التواريخ خدمت كرد، بعد از مدت كمي رها شد.(20)
كاتب خود در صفحات 106-108 جلد پنجم سراج التواريخ، درين رابطه چنين نوشته است: "محرر اوراق را كه با جماعه مشروطه خواهان پنج ماه محبوس سخت بود و پس از آن در ارگ بدون زولانه نظربند نموده، به تحرير كتاب پادشاهنامه شاه جهان نامه مغول مامور فرمود. و كتاب مذكور كه 430 ورق بود به اتمام رسيده از قيد آزاد و به خدمت سابق برحال داشت دلشاد كرد.(21)

آثار و نبشته هاي كاتب:
فيض محمد كاتب، همچنان كه به عنوان كاتب، كار رسمي را در دربار آغاز كرد؛ تاليف و نگارش را نيز به خواست و هدايت دربار از همانجا آغاز نمود. اما كار كاتب مدح خاص دربار نبود. او كه فرزند رنج و برخاسته از متن ستم كشان جامعه بود، از آگاهي و خرد ژرفي برخوردار بود كه اين نياز و آمال دروني اش، چون روحي در متن آثارش جاريست. از همين جاست كه عبدالحي حبيبي مي نويسد: "فيض محمد كاتب كه از قشر عامه بوده و به دربار راه يافته بود، طبعاً در نظر داشت كه درلف كلام خود احوال ستمديدگان را تمثيل نمايد و وجدان طبقاتي خود را تسكين دهد...(حبيبي جنبش مشروطيت،43).
1- تحفه الحبيب: اسناد در بار و كتاب هاي مورد نياز را در اختيار، كاتب گذاشتند و از او خواستند كتابي در تاريخ افغانستان از زمان احمدشاه بابا به بعد بنويسد. فيض محمد كاتب نگارش را آغاز كرد و در نتيجه كتاب بزرگي را در دوجلد و در 885 صفحه به نام "تحفه الحبيب" درسال 1322 قمري به پايان رسانيد. اين كتاب وقايع افغانستان را از ظهور احمدشاه بابا (1160) تا سقوط امارت اميرمحمد يعقوب خان و جنگ دوم افغان و انگليس سال (1297) در بر مي گيرد.
كتاب مورد پسند دربار واقع نشد. سردار محمد يوسف خان پسر اميردوست محمدخان، سعدالدين خان قاضي القضات، منشي محمد يعقوب و ميرزا مومن منشي وزيراكبرخان كه هنوز زنده بود، آن را خواندند.
نظريات و انتقادات داشتند، اما كاتب در اكثر موارد از نوشتة خود دفاع نمود. به گونة نمونه در رابطه به محتويات صفحه 104 جلد دوم كتاب كه كاتب را متهم به دراز نويسي نموده بودند، چنين پاسخ ارائه كرد: "جملة معترضه كه مشتمل براوصاف ظالمان و متضمن مظلوميت ستمديدگان است، برسبيل تنبيه نگارش داده شده؛ زيرا كه مقام را مناسب دانسته تحرير نمودم. اطناب محل نيست.(22) اين يادكرد نشان مي دهد كه كاتب آگاهانه خواسته است بيداد حكمرانان ستمگار را بيان نمايد، ولي درباريان آن را اهانت به گذشتگان خويش دانسته و انتقاد كردند.
شايد كاتب غير مستقيم ظلم امير عبدالرحمن را برهزاره ها تذكار داده است و درباريان نيز دريافته اند كه كاتب عبدالرحمن را در نظر دارد. امير حبيب الله نيز آن كتاب را خواند. او هم اعتراض داشت و حتي جايي را كه كاتب خامة خود را "كلك در سلك" خوانده بود، خط زد و گفت: "ماشاءالله كاتب به اين عبارت چقدر اعونت و خودنمايي اظهار كرده است.(23)
به هر صورت تحفه الحبيب از سوي دربار پذيرفته نشد و چاپ نگرديد. نسخة قلمي اين اثر در دو جلد به خط نستعليق كاتب، در آرشيف ملي موجود است.
2- سراج الاخبار: امير حيب الله تحفه الحبيب را نپذيرفت و فرمان داد تا فيض محمد كاتب آن را به طرز ديگري كه شايد مطابق سليقه دربار باشد، تاليف نمايد. و در فرمان تذكرا داد كه ورق ورق آن را خود مي خواند:
"اعلي حضرت سراج المله و الدين امير حبيب الله پادشاه خود مختار افغانستان و تركستان متعلقة آن... فيض محمد كاتب بن سعيدمحمد مغول معروف به هزاره محمد خواجه را مامور نمودم كه به تحرير پرداخته، سرگذشت پادشاهان افغانستان را كتابي مرتب سازد، تا در روزگار يادگار بماند... جزوه جزوه كه از تحرير مي برايد خود من شخصاً ملاحظه كرده، حك و اصلاح نموده، اجازه چاپ را مي دهم.(24) اين فرمان در حقيقت هوشداري است براي فيض محمد كاتب كه بايد به مذاق دربار برابر بنويسد، امير آن را حك واصلاح مي نمايد، اگر غير ازاين بود به گونة تحفه الحبيب پذيرفته نخواهد شد.
جلدهاي اول و دوم سراج التواريخ در 377 صفحه در سال 1321 قمري، 1012 ميلادي، در كابل نشر گرديد. جلد سوم كه وقايع عهد اميرعبدالرحمن خان و رويداد هاي بعد از جنگ دوم افغان وانگليس را در برداشت، به حجم 863 صفحه در سال 1333 در كابل چاپ شد. درين كتاب رويداد ها تا سال 1314 قمري ثبت گرديده است. وقتي اسناد و اوراق كاتب در 1358 شمسي به آرشيف ملي فروخته شد، 400 صفحه قلمي كه تا آخر عصر اميرعبدالرحمن را در بر مي گيرد،‌ نيز پيدا شد كه در آرشيف ملي موجود است. بايد گفت كه متن سراج التواريخ هم فراوان سانسور گرديده است. نيلاب رحيمي در مقاله يي، درين زمينه نكات جالب را ارائه داشت.(25)
جلد چهارم شش سال اخير امير عبدالرحمن تمام دورة حبيب الله در يك جلد در سه هزار صفحه در كتابخانة معارف موجود بود كه متأسفانه اكنون از آن خبري نيست.
جلد پنجم: مدت 8 سال و سه ماه سلطنت امان الله خان را در بر مي گرفت كه نزد عبدالغفور غرقه، استاد و آمر وقت كتابخانة دانشكدة ادبيات موجود بود كه فعلاً در دسترس نيست.(26) شايد جلد پنجم را كاتب به فرمان امان الله خان نگاشته است، آنگاه كه به كاتب فرمان داده است: "فضايل همراه ملافيض محمد كاتب كه از حضور والاي ما كافي السابق به تاريخ نگاري مامور گرديده كه نسخة واقعات سراج التواريخ و واقعات عصر امانيه را انشاءالله و تعالي تاليف و اجرا نمايد.(27)
كاظم يزداني در رابطه به وجود جلد پنجم چنين مي نويسد: "شمار زيادي از برگ هاي جلد پنجم سراج التواريخ با چندين رسالة ديگر در سال 1367 خورشيدي توسط فدامحمد فيضي نواسه كاتب به ارگان نشراتي سيدجمال الدين اهدا شده است.(28) و متني را از صفحه هاي 106 و 108 آن نقل مي نمايد، كه در همين جستار آمده است.
3- فيضي از فيوضات: اين كتاب را كاتب در سال 1306 شمسي به مهدي فرخ وزير مختار ايران دركابل تقديم نموده است. فرخ در كتاب خود "تاريخ سياسي افغانستان" از آن فراوان استفاده نموده و حتي در يك جا ده صفحه از مطالب آن را نقل كرده است.(29) اگر دو جلد سراج التواريخ را بازنگاري تصحيح شده تحفه الحبيب بدانيم، فيضي از فيوضات، در حقيقت مطالب سانسور شده آن كتاب است، كاتب شايد درين اثر، چيزهايي را نوشته است كه در دربار مجال نگارش و نشر آن نبود و آگاهانه آن را به بيرون فرستاد. تا روزي چاپ گردد. اميد است اين اثر دريافت و چاپ شود، تا نگفته هايي را كه گفته است دريابيم.
4- تاريخ حكماي متقدمين از هبوط آدم تا بعثت عيسي، اين كتاب براي صنوف رشديه باتصويب وزارت معارف در سال 1302 خورشيدي چاپ گرديد.(30)
5- تذكره انقلاب: اين اثر تمام دوره امير حبيب الله كلكاني را به شمول عوامل سقوط امان الله خان در خود دارد، استاد حبيبي مي نويسد، نسخة قلمي اين اثر در سال 1358 به آرشيف ملي خريداري شده، آنجا محفوظ است. اما استاد كاظم آهنگ به استناد قول ميرحسين شاه يادآور گرديده است: اين اثر بعداً به اكادمي علوم انتقال يافت... معلوم نيست بعد از تقلب روزگار و تحول احوال درين ساليان اخير چه برسر آنها آمد.(31)
دانشمند شوروي شكراندوه مكرو فلمي اين اثر را بدست آورد و آن را به روسي ترجمه نمود و Regert Dmechesney، آن را از روسي به انگليسي زير عنوان "كابل تحت محاصره" ترجمه نمود.
6- وقايع افغانستان: اين كتاب در دوجلد، وقايع دارالسلطنه كابل، تركستان وهزاره جات را در بر مي گيرد. اخبار رويدادها درين اثر از حيث  منطقه جغرافيايي جمع آوري گرديده است. جلد اول اين اثر از سوي ارگان نشراتي سيدجمال الدين حسيني، با نام عوضي "سراج التواريخ" چاپ گرديده است.(32)
7- نژادنامة افغان: نسخة قلمي اين اثر را كاظم يزداني، در كتابخانة موزه ملي ملك در تهران پيدا نمود و در سال 1372 آن را چاپ كرد. درين كتاب 130 قبيله و مليت افغانستان در 48 صفحه معرفي شده است كه از جمله 37 صفحة آن به معرفي قبايل پشتون و 11 صفحه به معرفي اقوام تاجيك، ازبيك، تركمن، هزاره، بلوچ، نورستان، قزلباش، چهارايمان، هندو، سيكها، ارمني ها و يهودها اختصاص دارد.(33)
8- تاريخ عصر امانيه
9- فقرات شرعيه درمسايل فقهي
10- شرح اصول دين
11- اتحاد نظريه مجتهدين
12- فيض الامان
13- سياست الامان
14- جغرافيا الامان (كه شايد كتاب درسي بوده)
15- تحفه الاخوان
16- استقلال افغانستان
17- وجه تسمية افغانستان
18- امان الانشا (كتاب درسي)
19- زمامداري و سياست كشورداري، اين رساله در چند قسمت "در مجلة حبل الله" ارگان نشراتي سيد جمال الدين به چاپ رسيده است.
20- مدينة فاضله: اين رساله نيز زير عنوان سبب و سر مبتلا شدن نفوس ناطقه انسانيه در مجلة "حبل الله" مسلسل نشر گرديده است.
21- رسالة حسن السياسه: در مجلة حبل الله چاپ شده است.
22- براهين القطعيه
23- تحفه الحبيب (اين دو اثر اخير الذكر دركتابخانه موزيم ملي كراچي موجوداست كه در فهرست مشترك نسخه هاي خطي فارسي پاكستان،‌تاليف احمد منزوي،‌ج دهم به نام ملافيض محمد هزاره، معرفي شده ست.)

مقالات:
از فيض محمد كاتب، مقالاتي نيز برجا مانده است كه برخي از زيرين نمادين بوده است:
- دين و سلطنت- نشر در مجله حي علي الفلاح در زمان حيات كاتب
- زن و علم- نشر در مجلة آيينه عرفان در زمان حيات كاتب
تربيت و شروط حصول علم، صفت و كيفيت فطريه آدم، دين و ترويج تاريخيه آن، دين و سلطنت، زن و علم.(34)
از فيض محمد كاتب، نامه يي هم بدست است كه براي علي دوست خان هزاره كه در اردوي بريتانيا خدمت مي كرد نوشته است.(35) نامه چند ماه قبل از سقوط امان الله خان نگاشته شده و معلوم مي شود كه شايد به دستور اميرامان الله،‌ علي دوست جنرال هزاره را براي همكاري با امان الله خان دعوت نموده باشد.
__________
پانوشت ها:
1- پوهاند كاظم آهنگ، حماسه هاي از قهرمانان سياست و فرهنگ، كابل، 1382، ص99
2- محقق عبدالصابر جنبش، فيض محمدكاتب هزاره يا بيهقي ثاني، خورشيد، كابل، شماره 6 سال سوم 1385، ص92
3- پوهاند عبدالحي حبيبي، جنبش مشروطيت در افغانستان، كابل، 1363، ص46
4- عبدالله خدمتگار بختاني، دملافيض محمد كاتب دكار برخه په امان التواريخ كي، خورشيد، همان، ص 38
5- عبدالباري راشد، پيام اكادمي علوم افغانستان، خورشيد، همان، ص 17
6- عبدالحي حبيبي، همان ص43
7- كاظم آهنگ، حماسه هاي از قهرمانان سياست و فرهنگ، كابل، 1382، ص99
8- سيدجواد حسيني، دو نگاهي به جنبه هاي اخلاقي و اجتماعي زندگي ملافيض محمد كاتب هزاره، خورشيد، كابل، شماره 6، سال سوم 1385، ص52
9- عبدالباري راشد، "پيام اكادمي علوم افغانستان" خورشيد، شماره 6، سال سوم، كابل 1385، ص16
10- عبدالله خدمتگار بختاني، دملافيض محمد كاتب دكاربرخه په "امان التواريخ" كي، خورشيد، همان ص 38
11- علي بابا شاهو، "پيام امتنانيه وابستگان كاتب هزاره" خورشيد، شماره 6، سال سوم 1385،‌ ص5
12و 13- كاظم آهنگ، همان، ص101
14- سيدمحي الدين هاشمي، روانشاد فيض محمد كاتب، د پياوري مورخ او علمي فرهنگي شخصيت، خورشيد، شماره 6 سال سوم 1385، ص48
15- حبيبي، جنبش مشروطيت، همان، ص46
16- محمد هاشم عصمت الهي (دكتر)، ملا فيض محمد كاتب و چالش هاي سياسي واجتماعي دوران زندگاني اش، خورشيد، همان ص43
17- ملافيض محمد كاتب هزاره،‌ سراج التواريخ، ج1-2، انتشارات بلخ، 1372، ص10
18- دادمحمد عنابي، اسلوب و منابع تاريخ نگاري، خورشيد، همان ص72
19- عبدالصابر جنبش، فيض محمد كاتب هزاره يا "بيهقي ثاني" خورشيد، همان، ص 94
20- عبدالحي حبيبي، جنبش مشروطيت در افغانستان كابل، 1363، ص42
21- كاظم يزداني، "نگاهي به زندگي و آثار قلمي كاتب هزاره" خورشيد، شماره 6 سال سوم، 1385، ص90
22- محمد حسين نايل، مجلة كتاب، شماره اول، سال اول، كابل 1357
23- عبدالحي حبيبي، جنبش مشروطيت در افغانستان، همان ص42
24- نيلاب رحيمي، "نگاهي به بخشهايي سانسور شده سراج التواريخ"،‌ خورشيد، (ويژة سيمينار بزرگداشت كاتب هزاره) خورشيد، شماره6، سال سوم 1385، ص29
25- نيلاب رحيمي، همان،
26 و27- محمد كاظهم آهنگ، حماسه هايي از قهرمانان سياست و فرهنگ، كابل 1382، صص 104- 109
28- كاظم يزداني، نگاهي به زندگي و آثار قلمي كاتب هزاره، خورشيد، شماره 6، سال سوم 1385، ص90
29- كاظم يزداني،‌همان ص84
30- سيد مسعود پوهنيار، ظهور مشروطيت و قربانيان استبداد در افغانستان، جلد 1-2 پشاور، 1375 ص70
31- كاظم آهنگ، حماسه هايي از قهرمانان سياست و فرهنگ، كابل 1382، ص 107
32 و 33- كاظم يزداني، "نگاهي به زندگي و آثار قلمي كاتب هزاره"، خورشيد، همان، صص 84، 83
34- كاظم يزداني، همان ص 84 – 86
35- علي دوست از زندان امير عبدالرحمن فرار كرد. در كويته به اردوي هند برتانوي پيوست. در افريقا و چين و اروپا فتوحات كرد و به دعوت كاتب به افغانستان آمد و همين جا وفات كرد. اين نامه چند ماه قبل از سقوط امان الله نوشته شده است. شايد به دستور امان الله، كاتب اين جنرال را دعوت نموده اين نامه به دو نسخه قلمي "خاطرات يك مسافر" كه جنرال علي دوست درآن خاطرات و زندگينامه خود را نوشته، ثبت است.


برگرفته از پیام مجاهد